فعل پرکاربرد Inform  

مطلع کردن کسی

I informed him of my project

من او را از پروژه‌ام مطلع کردم.

Please inform students that we will finish class earlier

لطفاً دانشجویان (یا دانش آموزان) را مطلع کنید که ما کلاس را زودتر تمام خواهیم کرد.

He wrote to her, informing her of the situation

او به آن زن نامه نوشت و او را از شرایط مطلع کرد.

We informed them of our arrival

ما آنها را از رسیدنمان مطلع کردیم.

informant یا فرد مطلع

وقتی از یک مقام آگاه در رسانه‌ها صحبت می‌شود یا اینکه کسی را به عنوان فرد مطلع به دادگاه فرا می‌خوانند، از واژه‌ی Informant استفاده می‌شود.
 

Information به معنای اطلاعات

A good student should be hungry for new information

یک دانش آموز خوب باید تشنه‌‌ی [گرسنه به تعبیر انگلیسی] اطلاعات جدید، باشد.

You can get so much information form his voice

تو می‌توانی از صدای او کلی اطلاعات به دست بیاوری

Useful information

اطلاعات کاربردی