منظور  این عناوین است: قرض و بدهی، برنامه ریزی برای بازنشستگی، برنامه ریزی مالی خانوادگی، بیمه، بودجه بندی و خرج کردن، سرمایه گذاری، صاحب خانه شدن، عملکرد در زمان بحرانی ، پس انداز اضطراری.

 

 

در حال حاضر شاید اکثر مردم واژه نقدینگی و تورم را به خوبی می شناشند. ریختن بی حساب و کتاب پول در جامعه باعث رشد سریع نقدینگی شده و چون تولیدات متناسب با آن نبوده، تورمی افسار گسیخته رخ داده است.این موضوع را امروزه می توان در هر محفلی شنید.

 

اما دانستن این مطالب که کنترلی روی آنها نداریم چه دردی از ما دوا می کند؟ تمرکز بر این گونه مسائل نه تنها درمانی بر دردمندی های مالی ما نیست موجب پریشان احوالی نیز می شود. چند درصد از مردم در مورد لزوم داشتن  پس انداز اضطراری می دانند؟ همه ی ما وضعیت نامناسب بازنشستگان اطراف خود را دیده ایم، چند درصد مردم نگران بازنشستگی خود هستند و یا طرحی به جز تامین اجتماعی برای آن دارند؟

 

یکی از اهداف من از نوشتن این مطلب افزایش سواد مالی خودم بوده است. من روزانه مطالبی را از وبلاگهای خارجی در خصوص مسائل مالی شخصی می خوانم اما از زمانیکه مجبور شده ام در این مورد بنویسم علاوه بر اینکه  سوادم بیشتر شده موجب شده که تعهد بیشتری به انجام این کار داشته باشم.

 

ابعاد اصلی سواد مالی:

*  بودجه بندی
*  درآمد
*  مدیریت مالی شخصی
*  پس انداز


سواد بر چه اساسی شکل می گیرد؟ بر اساس نیازی که به وجود می آید و مواجهه با مشکل و چالش های آن مثلا در 1000 سال پیش برای زندگی نیاز نبود که فرد سواد خواندن نوشتن و یا سواد رسانه و ... داشته باشد چون نیازی نداشت و نداشتن آنها تهدیدی برای او و خانواده او نبود.

 

پس برای تامین و رفع نیاز باید به سمت افزایش توان مهارتی و ظرفیت مدیریتی نیاز(نیاز سنجی و راه حل محوری) حرکت کرد.


مثلث بازار:

1) تولید کننده گان و خدماتدهندگان اصلی

2) عرضه کنندگان کالا و خدمات (واسطه ها و نماینده ها)

3) مصرف کنندگان (مردم)


رقابت : با رشد و پیشرفت ظرفیتهای فکری و نیازهایی که به صورت کاذب و یا واقعی بر اساس تغییر سبک زندگی عمومی به وجود می آید گزینه های یک و دو بالا و مخصوصا گزینه دوم به سمت افزایش تنوع محصولات و خدمات و افزایش کیفیت و خدمت رسانی حرکت می کنند که این اجباری است برای باقی ماندن در فضای رقابت و بازار که می بایست در تطابق با سلیقه , خواست و نیاز مردم باشد.

 

ابزار سنجش سواد مالی:

* موضوعات و ابعاد مسله مالی و اقتصاد : مانند هزینه ها و گردی مالی + پس انداز + راه های سرمایه گذاری امن

*هوش مالی بر پایه پایش محیطی : فرصت طلبی (یافتن راه های بهبود مالی توان اقدام کردن) - فرصت سنجی (توان و مهارت بررسی آنالیز راه کارها و گزینه ها) - فرصت بینی (توان تشخیص و تعیین اولویتها) - فرصت آفرینی (ایجاد فرصتهای مالی و کارآفرینی)

* مستندسازی و رصد بازار : ثبت کردن - نوشتن و مقایسه آمار و داشته ها و ثبت وقایع و رخ دادها و پیش بینی کردن

* درک پارادایم مالی (اصول و قاعده ها و روشهای پیاده سازی موثر یک برنامه کسب و کار[شغلی])

 

ارتقای فضای کسب و کار = رشد توان مدیریت منابع انسانی و سخت افزاری + افزایش دانش + مهارت + نگرش عمومی


فشار بر مردم هدف توسط تحریم ها : به دلیل بی توجهی به ریتم و رویه مالی و سبک کسب و کار و دخل و خرج عمومی و نوسانات و بی ثباتی بازار اهرمی برای سیستم استکباری می شود تا با بازی های مالی این ناآرامی ها و بی ساختاری ها را دامن زدن و در کنار آن با ایجاد هجمه های رسانه ای و تاثیر بر افکار عمومی التهاب روانی ایجاد کرده تا به اهداف خود نزدیک شود.


به نظر شما چرا مدیریت مسائل مالی شخصی در جامعه‌ی ما جدی نیست؟

 ممکن است پاسخ شما این باشد: وقتی که در عرض دو سال قیمت دلار سه برابر می شود، قیمت مسکن نجومی بالا می رود و بانکها تنها ۹ درصد به حساب روزشمار سود می دهند، صحبت از مدیریت مالی شخصی و پس انداز و صرفه جویی و … زیاد عاقلانه به نظر نمی رسد.

 

آیا نظریه‌‌ی بالا درست است؟ اگر پاسخ شما مثبت است پرسشهای دیگری مطرح می شود:

- آیا شما استقلال مالی دارید؟

- پول کافی برای تفریح، زندگی و مخارج روزمره دارید؟

- مشکل مالی احساس نمی کنید؟

- هیچ جای دخل و خرجتان نمی‌لنگد؟

- به نظر شما اختیار زندگی مالی‌تان در دست شماست یا دیگران؟


آرامش در کنار فعالیت شغلی نه زندگی پر التهاب و کسب درآمد و بی ثباتی در امنیت اقتصادی


اکنون برخی پرسشهای دیگر مطرح می‌شود، فرض کنید که از نظر شما سرمایه‌گذاری در بازار مسکن و سکه و دلار سودده است، ممکن است بگویید بسیاری به این روشها ثروتهای زیادی به جیب زده اند و من تا کی درصدی از پولم را پس انداز کنم تا به این اعداد و ارقام برسم.


لطفا به سوالات زیر نیز صادقانه پاسخ دهید:

 چرا زمین نمی خرید؟ چرا آپارتمان نمی خرید که قیمتش روز به روز افزون شود؟ با دلارهایتان که از ۳۸۰۰ تومان در اول اسفند به ۳۰۰۰ تومان رسیده چکار می کنید؟ اگر شش ماه پیش ۱۰ هزار دلار داشتید در همین مدت شش هفت میلون تومان از ارزش خود را از دست داده است در صورتی که اگر پول  خود را در بانک گذاشته بودید ۳ میلیون تومان هم سود کرده بودید. یعنی شما در یک سرمایه ی ۴۰ میلیونی نزدیک به ۱۰ میلیون تومان ضرر کرده اید. اگر دلار تا ۴ سال دیگر قیمتی ثابت داشته باشد و یا با نرخی کمتر از نرخ تورم رشد کند چکار می کنید؟

 

نیاز ما به افزایش سواد مالی

روی سخنم با کسانی است که قبول دارند مشکلی در سیستم مدیریت پول و زندگی مالی‌شان وجود دارد. مثل خود من. ما نیاز داریم که از الفبا شروع کنیم، ابتدا باید خواندن و نوشتن را بیاموزیم و شروع به رشد کنیم. فرض کنید ۱۰۰ میلیون من با خرید دلار و یا سکه به ۲۰۰ یا ۳۰۰ میلیون تبدیل شود. پس از آن چکار کنم؟ تحقیقات نشان داده که افراد زیادی که پولهای قلنبه و بادآورده را ارث برده اند یا در لاتاری برنده شده اند، پس از چندی آرزوی زندگی قبلی خود را دارند پس به دست آوردن پول بادآورده ضامن شادکامی ما نیست.

 

خوب که چی؟ آیا من اینجا هستم تا در یک مطلب مدیریت مالی از پول بد بگویم؟

نه. حرف اصلی این است که ما باید سواد مالی خود را افزایش دهیم، باید در این مورد آموزش ببینیم، این آموزش رشته های تحصیلی اقتصاد و حسابداری نیست، بلکه درک معنای پول، شادمانی، انتظار ما از زندگی شخصی و شغلی مان است. چقدر حاضریم برای افزایش سواد مالی هزینه کنیم؟ ما حاضریم برای رسیدن به شغلی که ممکن است در آینده برای ما پولساز شود، مقدار زیادی از سرمایه و وقت و عمر خود را در دانشگاه سپری کنیم ولی چقدر حاضریم برای رهایی از بیسوادی مالی خرج کنیم؟

 

چقدر حاضریم کتاب بخوانیم، در دوره های آموزشی شرکت کنیم، خودمان را برای نهادینه کردن عادتهای خوب تمرین دهیم؟


تاثیر اطرافیان و هم نشینان ما در موفقیت و توان اقتصادی ما:


“شما میانگین پنج نفری هستید که بیشترین وقت خود را با آنها می گذرانید.” جیم ران

 

تاثیر متقابل را از دو منظر می توان در نظر گرفت مثبت یا منفی. به اطرافیان خود فکر کنیم، همکاران، دوستان، فامیل.

 

چه کسانی هستند که بیشترین وقت خود را با آنها می گذرانیم؟ پس از خواندن این جمله و تعمق بیشتر در روابطم با اطرافیان،  کشف! کردم که چقدر زندگی ما به هم شبیه است. چقدر حتی دغدغه هایمان به هم شبیه است. وضعیت مالی مان هم همینطور.

 

پس از این کشف بزرگ هم ترسی ناشناخته بر من حاکم شد هم امیدی فزاینده. و آن هم به خاطر تاثیر متقابلی است که بین ما و حلقه ی اطرافمان وجود دارد. اگر میانگین نفرات خود را بالا بکشند یا پایین روی سایرین هم تاثیر می گذارد و اتفاقا حرفهای همدیگر را بهتر می فهمند. مثلا اتفاقی که خودم تجربه کردم، مساله بیمه عمر بود. پس از آنکه طرحی را از بیمه خریدم و مطرح کردم روی اطرافیانم تاثیر گذاشت. حالا با کسانی که کارهای مشترکی می کنیم حرفهای بیشتری دارم ضمن اینکه به اعتقاد من، استاندارد زندگی چند نفری که بیمه عمر خریده اند در آینده در سطح بهتری خواهد بود.

 

اما اگر این میانگین من را پایین نگه دارد چکار کنم؟ آیا می توانم برادر، پدر و یا همسر خود را عوض کنم؟ حتی جایگزین کردن همکار، همسایه و یا دوست نیز به سادگی امکان پذیر نیست. پس یا باید نا امید شوم یا اینکه شروع به بالا کشیدن یک نفر همراه خودم کنم تا به سطح بالاتری از زندگی برسیم.

 

البته در این زمینه می توان دو نظریه داد. ما با دو گونه ار افراد وقت می گذرانیم، نفراتی در دنیای واقعی و کسانی در دنیای مجازی. راه حلی که من برگزیده ام این است که روی حلقه ی افراد مجازی که در اطراف من هستند متمرکز شوم. در انتخاب آنها محدودیت کمتری وجود دارد. مثلا اگر من تمایل به ارتقای کسب و کار خود دارم، روزانه وبلاگ پنج فرد موفق در این زمینه را می خوانم، یا پنج نویسنده ای که کارشان را می پسندم، یا پنج نفری که از زندگی کارمندی به استقلال مالی رسیده اند.

 

به نظر شما روش خوبی نیست؟ البته حلقه ی اطرافیان در دنیای مجازی خطرات بزرگی هم دارد و می تواند ما را به سطحی نگری برساند. ولی ما به جنبه ی خوب آن می نگریم.

اطرافیان شما در دنیای مجازی و یا واقعی چه کسانی هستند؟ شما تجربه ای از ارتقا و یا تنزل کیفیت زندگی خود به خاطر اطرافیان دارید؟


* آیا بیشتر بهتر است؟

بزرگتر می شویم، دوچرخه می خریم، به شهر بازی می رویم، عیدی می گیریم، رابطه ای بین شادی و پول در ذهن ما شکل می گیرد. حس فوق العاده ی خرید دوچرخه ی رویاهایتان را به یاد بیاورید.


پس از چندی صاحب درآمد می شویم، لوازم خانه، اتومبیل، سرویس طلا، مبلمان قسطی در صف خرید قرار می گیرند. پول در حال برطرف کردن نیازهای ماست و ما از پول بیشتر لذت می بریم. پای لوازم لوکس به زندگی مان باز می شود. زندگی ما با کار بیشتر و پول بیشتر عجین می شود.

 

نشانه هایی پدیدار می شوند. چرا مثل سابق از خرج کردن پول هیجان زده نمی شویم؟ چرا اینقدر نگران از دست دادن دارایی هایمان شده ایم؟، چرا جای ما در کنار خانواده خالی است؟ و روزی این پرسش در ذهن ما نقش می بندد: آیا من خوشبختم؟

 

در ویلای شیک خود نشسته ایم و منحنی کامیابی ما به کمترین میزان خود رسیده است . حسرت روزهای دانشجویی را می خوریم که با جیب خالی در پارک قدم می زدیم و فقط شاد بودیم، حسرت مسافرتهای دسته جمعی با مینی بوسهای ابوطیاره. و نمی فهمیم که فرمول…. پول= شادی….، دیگر کار که نمی کند هیچ، بر علیه ما شمشیر کشیده است.

 

اکنون باید از خودمان بپرسیم، از دست من چه کاری بر می آید؟

در منحنی کامیابی یک نقطه ی بیشینه داریم. در این نقطه تمامی نیازها، تمامی اولیه ها و چندتایی لوازم لوکس داریم. پول خرج کردن برای ما شادی زیادی به همراه می آورد. مفهوم دیگر این نقطه، واژه ی جادویی کافی است. کافی کلمه سحرآمیزی است که مقدار و اندازه ای ندارد ولی اگر آن را تشخیص ندهیم- آن هم به موقع – به احتمال زیاد در سراشیبی سقوط این منحنی قرار می گیریم.زمانی که کشف کنیم که چه میزان برای ما کافی است، منحنی کامیابی برای همیشه به رشد فزاینده خود ادامه می دهد. بله با خرج کردن پول به رشد خود ادامه می دهد.

حالا باید از خودمان بپرسیم آیا بیشتر بهتر است؟ اگر آری پس هر چه که دارم کافی نیست. بیایید به این جمله خوب فکر کنیم.

 

بخش پایانی:

چهارده راز یک میلیاردر :


۱- او همیشه کمتر از درآمد خرج می کند. در واقع او می گوید که بهتر است در دراز مدت یک ثروتمند بی حاشیه باشی تا یک فقیر با ظاهر فریبنده.

۲- او می داند که صبر کردن یک فضیلت است و پولدار شدن یک شبه به دست نمی آید.

۳- او اعتقاد دارد که اتومبیل شخصی نوکر اوست نه برعکس. پس اگر خواستید با او به مسافرت بروید از اتومبیل معمولی اش تعجب نکنید، ضمنا برای او مهم نیست که شما در مورد اتومیبل اش چه فکری می کنید.

۴- او معمولا نقدی خرید می کند. معتقد است که اگر پول کافی برای خرید نقدی ندارد، زمان مناسب برای داشتن مثلا آن مبلمان هنوز نرسیده است.

۵- او معتقد است که پول برایش شادی نمی خرد.

۶- او هرگز فراموش نمی کند که آزادی مالی زمانی است که بدهکار هیچ کس نباشد.

۷- او می داند که پول مثل کودک تازه راه افتاده است و اگر دست او را نگیری نمی تواند خودش را مدیریت کند.

۸- او اعتقاد بزرگی دارد که اول به خودت بپرداز. اول پرداختن به خود پایه و اساس استقلال مالی است.

۹- او می گوید که زندگی خیلی کوتاه است. چرا باید عمرمان را صرف کاری کنیم که دوست نداریم.

۱۰- او می داند که شکست در برنامه ریزی همان برنامه ریزی برای شکست است.

۱۱- او می داند که حوادث رخ می دهند و خیلی احمقانه است که خود را در برابر آنها بیمه نکرده باشی.

۱۲- او خوشبخت بوده که پس انداز را در دهه بیست سالگی عمرش شروع کرده است تا از مزایای سود مرکب بیشترین بهره را ببرد و در میانسالی آشیانه ی خوبی برای خود بسازد.

۱۳- او تحت تاثیر اتومبیل شاسی بلند و ظواهر پر زرق و برق شما قرار نمی گیرد.

۱۴- او می داند که همیشه در روی همین پاشته نمی چرخد. بنابراین برای روزهای بیکاری و حوادثی که بیمه پوشش نمی دهد پس اندازاضطراری دارد.


مشکلات اقتصادی قابل رفع هستند و خوشبختانه هر چند با ریتم کند ولی در حال کاهش می باشند. برای رفع مشکلات بزرگ نیاز است حرکت جمعی با نشاط و با انگیزه ای اتفاق بیافتد نه منتظر برای یک محدودیت و اهرم فشار برای حرکت و رشد اجباری.

 

 

منبع:

جارچی

 
 
 
 

 

ثبت نام و عضویت میز کار

لینک های مفید

 

 

 

 

|  
  |
دیدگاه کاربران

 

 

مشاوره آنلاین

با استفاده از خدمات مشاوره آنلاین مرکز آموزش توسعه توانمندی شغلی، مسیر خود را برای ارتقاء سطح سواد و دانش مالی و حسابداری هموار نمایید.
این بخش، آماده پاسخگویی به نیازهای شما کاربران گرامی، میباشد.

معرفی کتاب

آزمون استخدامی متمرکز دستگاه های اجرایی کشور

آزمون استخدامی متمرکز دستگاه های اجرایی کشور

محمدرضا نقی زاده هنجنی ـ سهیلا عباس نژاد
  • اشتراک دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • قرآن پژوهی مالی و حسابداری
  • شرکت دانش پژوهان مالی فرانگر
  • مرکز مشاوره الکترونیک حسابداری, مالی و سرمایه گذاری
  • توسعه توانمندی و فرصتهای شغلی مالی و حسابداری
  • انتخاب برتر محصولات, خدمات و بازار حسابداری, مالی و...
  • توسعه نگر دانش و مهارت مالی و حسابداری
  • آتیه نگر دانش و سواد مالی مدیران ارشد
  • بهینه نگر دانش و سواد مالی خانواده
  • از دوستان خود دعوت کنید با تیم همسو شوید عضو تیم متفکران شوید
    هدیه مالی تیم متفکران نوین مالی در شبکه اجتماعی