صفت پرکاربرد Certified  

Certified

He is a certified financial adviser.

او یک مشاور مالی معتبر است [گواهینامه‌ و مدرک رسمی برای این کار دارد].

To become a CPA (Certified Public Accountant) you have to pass a very difficult exam.

برای اینکه [مدرک CPA را دریافت کنی و] به یک حسابدار عمومی رسمی (حسابدار قسم‌خورده) تبدیل شوی باید در آزمون بسیار دشواری موفق شوی.  

This is a reasonable price for a certified grade-A product.

این قیمت برای محصولی که سطح کیفیت A (بالاترین سطح کیفی) برای آن تایید شده است، منطقی [و قابل دفاع] است.

Do you need to be certified to become a coach?

آیا برای مربی شدن، لازم است که گواهینامه [و تاییدیه‌] داشته باشی؟

I am the only certified operator of this machine.

من تنها اپراتور رسمی و تایید شده‌‌ی این دستگاه هستم.

Never buy a non-certified industrial product.

هرگز یک محصول صنعتی تاییدنشده را خریداری نکن.