هرکدام از ما دیدگاه خود و دیگران را مورد ارزیابی قرار میدهیم و در ذهن خود از لحاظ ارزشی نمرهای به آن ها میدهیم. نظر نسبت به دیگران از دیدگاهها، طرز تفکر، اخلاق، شیوه ارتباط، قابلیتها و تواناییهای آن ها و امثال این موارد شکل میگیرد. اما هیچ نظری مهمتر از نظری نیست که ما نسبت به خودمان داریم.
خودشکوفایی (Self – actualization) یکی از سازههای نظری اصلی در روانشناسی انسانگرا است. خود شکوفایی فرآیند کوشش برای واقعی ساختن استعدادها، توانایی ها، و ظرفیت های بالقوه افراد است. این امر مستلزم توانایی برای تنظیم و تکامل اهداف است. این شایستگی به واسطه ی دریافت احساساتی مبتنی بر علائق و مشاغل شکل می پذیرد.
انسان در سایه ی اندیشه ای مستقل و اعتماد به نفس، فرصت کنجکاوی، ابتکار عمل و طرح فکری نو می یابد. افراد سست عنصر و بی اراده برای جبران حقارت درونی، خود را به دیگران وابسته می کنند و موفقیت های خود را در گرو پیروی ناسنجیده می بینند. استقلال یا همان توانایی خود رهبری مقابل نیاز به حمایت دیگران است.
طبق ارزیابی پژوهشگران در بررسی رهبری خلاق، بی توجهی به دیگران علت اصلی شکست مدیران و رهبران است. در ضمن مطالعات حاکی از آن است که توانایی بروز همدلی (درک کردن) بارزترین تفاوت بین افراد موفق و ناموفق است. کنار آمدن با احساسات دیگران، که هنری برجسته در برقراری ارتباط است، به وجود دو مهارت عاطفی، یعنی تسلط بر احساسات خود و حس همدلی نیاز دارد.
توانایی برقراری رابطه ی خوب و مناسب با دیگران در مراحل زندگی و شناخت حد و مرزهای این رابطه، مشخص کننده ی تبحر افراد در روابط میان فردی است. افراد نمی توانند از برقراری ارتباط دوری کنند؛ چون همه ی رفتارها ارزش ارتباطی دارند و زندگی اجتماعی، آن ها را ایجاب می کند.
عضو موثر و سازنده ی گروه اجتماعی خود، شایستگی خود را از طریق مسییولیت پذیری و وجدان اجتماعی خود نشان می دهد. برای این که عضو مؤثر و سازنده ای برای اجتماع باشید، اولین قدم تمرکز بر استعدادهای خود و آگاهی از این نکته است که شما توانایی آن را دارید که فردی فعال و عضوی مفید برای خود و اجتماع باشید و در زندگی سبب تغییر و تحول شوید.
حل مساله توانایی تشخیص و تعریف مساله و همزمان دستیابی به راه حل های مؤثر است. حل مساله با وظیفه شناسی، نظم پذیری و روش مند بودن در پیگیری و رسیدگی به مشکل ارتباطی تنگاتنگ دارد. زمانی که شخص با موقعیتی مواجه می شود که نمی تواند به سرعت پاسخی درست و منطقی به آن بدهد، باید راه هایی جدید کشف کرده و بهترین راه حل را انتخاب کند تا به مدد آن مشکل و مسئله حل شود.
واقعیت سنجی یعنی درک موقعیت کنونی، تلاش برای فهم صحیح امور و تجربه ی رویدادها، آنگونه که واقعا هستند؛ بدون خیالبافی و رؤیاپردازی بیش از حد. ارزیابی و مطابقت بین امر ذهنی و امر عینی واقعیت سنجی نامیده می شود. واقعیت سنجی نیاز به شواهد عینی دارد تا احساسات ، ادراکات و اندیشه ها توجیه واثبات شود.
انعطاف پذیری، توانایی منطبق کردن عواطف ،افکار و رفتارها با موقعیت ها شرایط متغیر است. در واقع همان تنظیم هیجان، تفکر و رفتار هنگام تغیر موقعیت و شرایط است. به بیانی دیگر توانایی انطباق و هماهنگ کردن احساسات و افکار خود با شرایط جدید همان انعطاف پذیری است.